بوستان معارف | ||
شعر (6) لقاء الله
شیرین تر از وصل رخ یـار نـدیـدم زیـبـا چـو رخ آن مه عیـار ندیــدم بسیار شنیدم که شدند عاشق رویش لیکن به عمــل، واله و بیـمار ندیـدم عمریـست که اندر پی عشقی ابـدییم در مـدرس و در مسـجد و بازار ندیدم در میکده دیدم ز غزل خوان و غزل گو اما دل پـر خــون ز غــم یار ندیـدم بالای منـابر سخن از عشـق شـنیدم آن زاری سـالک به شـب تار ندیـدم قـرآن به طلا دیـدم و هم جلد مطلا قـاری ز عمـل بر سـر آن دار ندیـدم بسیـار بگـفتند و نوشتـند و سرودنـد یک نقطه از آنجمله،در این دار ندیدم گفتندعزیزم،تو دگر از چه بنالی؟ گفتم چو خودم، مانده از آن یار ندیدم [ سه شنبه 91/11/17 ] [ 4:13 عصر ] [ *حبیب* ]
|
||
[ طراحی : روز گذر ] [ Weblog Themes By : roozgozar ] |