سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوستان معارف

درسهایی از قرآن(1)

همه انسانهاییکه به نحوی به یک امر ماورایی اعتقاد دارند، خود را مخلوق خداوند می دانند و در خالقیت خداوند شکی ندارند، که به این امر توحید در خالقیت می گویند. قرآن نیز این مطلب را چنین بیان می کند:

«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ»(1)

حتی بت پرستانی که در مقابل سنگ و چوب و یا حیوانات دیگر سجده می کنند، در توحیو ربوبی مشکل دارند نه توحید خالقی:

«أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏...»(2)

نکته ای که در اینجا قابل ذکر می باشد این است که آیا خداوند ما را خلق کرد و ما را رها نمود یا اینکه تمام افعال ما نیز مخلوق پروردگار بی همتا می باشند؟

ما بر این حرف قایل هستیم که، تمام افعال ما نیز مخلوق خداست، که خداوند در قرآن نیز چنین به این امر اشاره نموده است:
«
وَ أَسِرُّواْ قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُواْ بِهِ إِنَّهُ عَلِیمُ بِذَاتِ الصُّدُورِ * أَ لَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الخَْبِیرُ»(3)

همانطور که میبینیم خداوند دلیل اطلاعش از افعال ما را خالقیت خود می داند و می فرماید: چگونه خداوند به افعال شما آگاه نباشد و حال آنکه او خالق ما می باشد. پس بهتر آنکه در تمام امور تسلیم پروردگار خالق خویش باشیم!!!

1. سوره عنکبوت، آیه 61     2. سوره زمر، آیه 3    3. سوره ملک، آیه 13و14


[ یکشنبه 91/11/1 ] [ 9:12 صبح ] [ *حبیب* ]

لعن و برائت

امروزه برخی از هر گوشه صدای لعن و نفرینشون به دشمنای حضرت زهراء به پا شده و به هر نحو ممکن در صدد رساندن این صدا به گوش جهانیان هستند. و این آیه را برای هم پیامک میکنن، «إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً»(1)

 در مقابل یه عده هم با شعار وحدت با برادران اهل تسنن، شدیداً با لعن و امثال ذلک مخالفت میکنند و ....

وقتی آدم دقت میکنه میبینه ظاهراً این وسط بین دو تا مطلب داره خلط میشه، اون دو مطلب هم این هست: لعن کردن و تبری داشتن.

همه ما میدونیم یکی از مباحث در فروع دین دهگانه شیعه بحث تبری می باشد؛ یعنی بیزاری جستن از دشمنان اهل بیت.«اللهم وال من والاه و عاد من عاداه...»

پس دقت داشته باشیم، اگه یه عده از برزگان ما را دعوت میکنند یه وحدت و می فرمایند که لعن علنی نداشته باشیم، منظورشون این نیست که تبری هم نداشته باشیم؛ بلکه باید اون حس بیزاری از دشمنان اهل بیت در دل ما باشه، اگر چه جایز نباشه که در ملأ عام لعن کنیم.

پس شعار قرآن را فراموش نکنیم: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ..»(2)


 

1. سوره احزاب، آیه 57

  2. سوره فتح، آیه 29


[ شنبه 91/10/30 ] [ 10:3 صبح ] [ *حبیب* ]

شعر(3)

هجران مهدی

       دردم از مهدی و درمان نیز هم       

 دل فدای او شد و جان نیز هم 

      هر چه گویند از جمال و از جلال    

 دارد از پیــدا و پنـهان نیــز هـم 

       هر صبـاحی با دعـای عهد خویـش      

 محکم آرم عهد و پیـمان نیـز هم 

         گر شوم من شـب نشین جمـکران       

 طی شـود ایــام هجــران نیـز هم

        حـال مــا آشــفتـه از هجــران او       

 حال ایــن افـلاک گـردان نیـز هم

        غیـبتـش نــی از هیــاهــوی عدو       

 بلــکه نــی از تـرس دیـوان نیز هم

       یار، خــواهــد اهــل پــاکـی درون       

   اهل عشـــق و اهل ایــمان نیـز هم

         او یکی ســلمان بخواهــد در کنـار       

 آصــف ملــک سلیمـان نیــز هـم 

          عاشقانه گریه کن در ندبه اش         

 لیکن آور در بــرش آن نیــز هـم


[ سه شنبه 91/10/19 ] [ 3:23 عصر ] [ *حبیب* ]

شعر (2)

فراق یار

   

باز دل خســته ام کرده تــــو را آرزو   

باز درون دلـم گشتـه پـر از های و هو 

        باز پـی یـار خـود، روحِ پر افسوس من       

کرده زمین وزمان، صبح ومساء جستجو 

       باز سکــوت دلم، غرش هفــت آسمان       

 باز دو چشــم تـرم، گشته بسان سبـو 

         باز میــان همه، ایـن من و تنــهاییم          

کاش که یــارم شـود، خاطره روی او 

      باز شده بغض من، سوی گلویم روان      

آه درونــم شده، همدم بغــض گلو 

          باز هوای تـــو را، کرده دل عاشــقم         

میرود اندر پیت، در همه جا کو به کو 

    باز دو ابــروی او، تیــر به دل میـزند      

 خنــده لبهای او، گشته به جانـم عدو 

       باز به تنـــهاییم، یاد تو همــدم شده       

 هر طرفم رو کنــــم، عکس توام روبرو 

      باز وجودم شده، عاشــق بـی ادعــا      

    از چه شدی بهراو، دشمنی همچون هوو


[ یکشنبه 91/10/17 ] [ 4:19 عصر ] [ *حبیب* ]

شعر (1)

سرودم، تقدیم به جانم...

اسیرم کرده­ای، جان جهانم

نگاهی کن به قلبِ در نهانم

نهانم پر زآشوب است و آتش

نگاهت، راحت جان و روانم

چو گرد غم به دامانت نشیند

روان سوی تو اشک دیدگانم

تو ازچشمان من صد قصه خواندی

ولــی اکنــون نمیبـینی فغـــانم؟

اگر چه زیر پایت له شدم من

ولی هر لحظه سویت، دل دوانم

به پیش شاعران، من سرو بودم

عجب بین کز غمت همچون کمانم

وجودم مرده بود اندر غم یار

تو کردی زنده اش، جان جهانم


[ سه شنبه 91/10/12 ] [ 3:42 عصر ] [ *حبیب* ]
<      1   2   3   4   5      >
درباره وبلاگ
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 30504